می خواهم کمی
در خودم تو
را تَجسم کنم
ولی توخالی
چون من از تو
هیچ وقت
پر نمیشوم...!
"پیچگاژ"
مَن
بی“تو”
مثل گرگ مستی هستم
که در امتداد شب
زوزهِ میکشد
و ازعذاب دوریت
به سگان دل بسته
تا تنهایش را
در چنگ سگان باشد
نه بی وفایانی
همچون “تو”
وقتی احساسم فوت کرد
منطقم پای کوبی میکرد
"پیچگاژکریمزاده"
این نگاه تو خورد من را
اوق زد
آبستن شده بود
از بس به آن فرو رفته بودی
..پیچگاژ..
حال و روزم این روزها ابریست
اشکهایم نمی دانند
ببارند یا فروکِش کنند
ای عشق
مهم نیست کجای تاریخ ایستاده ای
روسری سر کن
نسیمی که از موهایت گذر کرد
به مشامِ هرکه رسید شاعرش کرد
پیچگاژ کریمزاده