اسید بویِ اصفهان میداد
دختران زخم را در خیابان میپاشیدن
زاینده رود اسید گریه میکرد
جهل خون میمکید
،
کسی آن دور خنده سرداده بود
"پیچگاژکریمزاده"
instagram:pichgazh ╬ Pichgazh پیچگاژ
شکلات را گاز میزنم
تلخیِ قهوه را بغل می گیرم
کافه را دورِ خودم میپیچم
از سرمایِ نبودت مینوشم
فوت میکنم شکر را در مشت
شیرِ و شکر را بهم میریزم
دود سیگار بین انگشتانم
لیز می خورد بین نفس هایم
خاکستر سیگار به روی کاشی
فنجان شکست...
سِیلی از خون به زیر سیگاری!
کافه همیشه برای من تعطیل شد
در تخت بیمارستان شنیدم میگفتند:
صاحب کافـــهِ ...
خودکشی را برای تو
ممنوع اعلام کرده...
#پیچگاژ_کریمزاده
...........
ویرایش دوم