- دنیا
- ارامش
- واژه های بی حد
- دروغ
- غریبه
- درد
- ثانیه ها(۲)
- تنهایی
- در بند تو
- بن بست
میشه دوباره عاشق شد...
میشه,هی تند و تند فارق شد..
تو شهری که رفت و امد شده کارش..
میشه موند و پوسید ناظر شد..
پیچگاژ کریمزاده
شروع جنگ
با شلیک نگاهت اغاز شد،
وقتی ترس بی معناترین واژه ممکن شد..
زمانی که جهل در همه جا سنبل شد..
تمام واژه های این شعر را اگر ورق بزنیم..
یک واژه از واژه های علم کنسل شد..
اینگونه بود که قلم تنها سلاح ممکن شد..
یک مرد توی این مردها دچار درد مُسلک شد..
این واژهایی که پرتاب میشدن،تیغ شد...
درید و جامعه به طرز دیگه ای مسلک شد..
پیچگاژ
پ ن: یک شعر نیمه تمام و بدون ویرایش
مُسلک:لاغر/نحیف