میلیونها،میلیون سایه
در روز به هم میپیچند
گره میخورند و هم دیگر را بغل میکنند
گاهی آنچنان در هم محو می شوند
که نمی شودتشخیصشان داد
سایه ها اجتماعی ترند
و به عشق اولین نگاه
ایمان دارند
#پیچگاژ_کریمزاده
...........
از مجموعه: رسوخ
میلیونها،میلیون سایه
در روز به هم میپیچند
گره میخورند و هم دیگر را بغل میکنند
گاهی آنچنان در هم محو می شوند
که نمی شودتشخیصشان داد
سایه ها اجتماعی ترند
و به عشق اولین نگاه
ایمان دارند
#پیچگاژ_کریمزاده
...........
از مجموعه: رسوخ
آینهی اتاق تو
راوی خیال من است
سُرمه بکش
رنگ و لعابی تازه کن
خیالم
همیشه رنگی خواهد ماند
#پیچگاژ_کریمزاده
...........
از مجموعه:رسوخ
حسِ خوبی ندارم
امشب حال من خوب نیست
انگار جایی در این تاریکی
حِسَ مرا
در خود
کشتهای
#پیچگاژ_کریمزاده
روزها پشت هم بگذرد
یادش نکنی
شب که می شود
اه این شب
چقدر بوی تورا می دهد
انگار شب از رفتنت
طلوع می کند
#پیچگاژ_کریمزاده
نوروز بهانه است
طبیعت
برای خوشحال کردن
تو
باز جان می گیرد،
این بهار هم برنگردی
من و گلدان پشت پنجره
با هم می میریم
#پیچگاژ_کریمزاده
گرگ ها
از شعله های آتش
می ترسند
و من آنقدر دوستت دارم
که گاهی
به آتش زدن ات
فکر می کنم
#پیچگاژ_کریمزاده
...........................
از مجموع : رسوخ
زندگی در جریان است
مهم نیست راه بروی،بدوی،...
همین که در ذهنت حرکت کنی
تو سرشار از امیدی
#پیچگاژ_کریمزاده
پ ن : از ترافیک زندگی لذت ببرید
یک لیوان چای،موسیقی،و در ذهنتان پرواز کنید
ولتناین جشن کودکان کار است
و من برای خوشحال کردنشان
از سر هر چهارراه
برای تو
گلی خواهم خرید
پیچگاژ کریمزاده
دلتنگی را
با خود
به همه جا می برم
هر قسمتش را
گوشه کنار این شهر
جا می گذارم
و با هر قدم
به ایستگاه انزوا نزدیکتر می شوم
انزوا نام دیگر خودکشی ست
وقتی پل ها
کار دیگری بجز عبور دارند
#پیچگاژ_کریمزاده
دامنت کو
نمی خواهم
در این جنجال های روزمره
از آن دور بمانم
من از جنگ ادبیات بیزارم
برای تو نوشتن که
حاشیه نمیخواهد
فقط یک بوسه،
یک بوسه
#پیچگاژ_کریمزاده