درد ها
اخم ها
ناراحتی ها
و تمام رنج هارا
از خودم
می دزدم
تک تکشان را
به سمتی پرتاپ می کنم
این کار هر روز من است
وقتی به دیدنت می آیم
باید خوشحالترین
مرد جهان باشم
#پیچگاژ_کریمزاده
درد ها
اخم ها
ناراحتی ها
و تمام رنج هارا
از خودم
می دزدم
تک تکشان را
به سمتی پرتاپ می کنم
این کار هر روز من است
وقتی به دیدنت می آیم
باید خوشحالترین
مرد جهان باشم
#پیچگاژ_کریمزاده
عشق اگر
یکطرفه باشد
مرگ
شیرین ترین
اتفاق ممکن است
#پیچگاژ_کریمزاده
تو خونه قدیمی ما ، اردیبهشت که میشد بویِ گل یاس کُل حیاط و اتاق هارو پر می کرد.
مخصوصاً شب ها قبل خواب،من که عادت کرده بودم تو حیاط می نشستم و ستاره هارو نگاه می کردم و از بوی خوش تو رو یاهای خودم غرق می شدم
هرروزِ اردیبهشت و چند مدت بعد که بوتهی یاس گل می داد کارم این بود
نا گفته نمونه که همیشه آبیاری با من بود چون خودم کاشته بودم و حس مالکیت داشتم
بگذریم.
از این بوی خوش همسایه هم سود می برد با اینکه هرسال پدرم بوتهی یاسرو هرس میکرد باز مثل آبشاری بود که تو حیاط همسایه هم می ریخت
یادمه یه سال پاییز آقای همسایه با عصبانیت تمام رفته بود بالای دیوار و همه شاخه هارو ریخته بود تو حیاط خونهی ما و غرغر کنان می گفت:که این چیه فقط مارمولک و سوسک جمع میکنه هیچ خاصیت دیگهای نداره!
چند سال گذشت و باز هماردیبهشت شد
تو این چندسال پدرم بیشتر و بیشتر هرس می کردتا باعث آزار همسایه نشه
یه شب مثل هرسال داشتم ستاره هارو نگاه می کردم و بوی خوش یاس منو مدهوش کرده بود،که شنیدم همسایه داره می گه
وای چه بوی خوبی ای کاش این بو همیشگی بود.
نمی دونم چرا از دهنم پرید وگفتم :
کاش آدما ها هم همون آدمای همیشگی بودن...!
#پیچگاژ_کریمزاده
در من گلوله ایست
ماشه اش در چمدان
می خواهی برو
برگشتی
ویرانه ها را
جارو کن
#پیچگاژ_کریمزاده
رفتم
نه برای آنکه دِلَت را بِشکَنم
چون این نشانه ضعفِ توست
در اقیانوس طوفانی
به دنبال ساحل آرام می گردی
#پیچگاژ_کریمزاده
رفتنت
دلیل خوبی شد
واژه ها
دوره آتشی که در دلم روشن کرده ای
جمع شوند
شعر شوند
تا به یادگار بماند
جدایی
در سطر
سطرِ کتاب ها
#پیچگاژ_کریمزاده
صدای بوق منو به خودم آورد،حرکت کردم همینطور که قدم میزدم به سمت یک مقصد نامعلوم،
توفکرم انگار همین الان با پسر همسایه سر یک مسئله بیخود دعوام شده، یا دارم تو خونه با زنم جر وبحث می کنم،توی اداره با همکارم سر خودکار ، با راننده تاکسی ، همه و همهی اینها توی سرم در حالِ تکراره...
همیشه همین بوده ، زمین آب پاشیده شده تا مدتی خیس میمونه که برای خشک شدنش مدتی وقت نیازه یا به گرمای خورشید.
برای دردها و بیماری های آدما قرص و مسکن تجویز میشه ولی برای پریشونی ذهن چی لازمه؟!
یاد شعری افتادم که می گفت:
خیابان
قرص مسکنی است
که هر لحظه در حال
بلعیده شدن
توسط ذهن های پر از درده
من قدم می زدم
ولی نه مثل هر روز
برشی از یک داستان بلند
#صفر_خونسرد | #پیچگاژ_کریمزاده
دلتنگی
یعنی همین
تو این جمعه رفته باشی
تمام تاریخ
جمعهاش
دلگیر باشد
#پیچگاژ_کریمزاده
دست به قلم می شوم
خالی کنم
واژه های دلتنگی را
این نوشتن ها
روزی
دیگری را پُر خواهد کرد
#پیچگاژ_کریمزاده