- دنیا
- ارامش
- واژه های بی حد
- دروغ
- غریبه
- درد
- ثانیه ها(۲)
- تنهایی
- در بند تو
- بن بست
وقتی ترس بی معناترین واژه ممکن شد..
زمانی که جهل در همه جا سنبل شد..
تمام واژه های این شعر را اگر ورق بزنیم..
یک واژه از واژه های علم کنسل شد..
اینگونه بود که قلم تنها سلاح ممکن شد..
یک مرد توی این مردها دچار درد مُسلک شد..
این واژهایی که پرتاب میشدن،تیغ شد...
درید و جامعه به طرز دیگه ای مسلک شد..
پیچگاژ
پ ن: یک شعر نیمه تمام و بدون ویرایش
مُسلک:لاغر/نحیف
هیچگاه برای بــزرگ کردن خود,جوانـی را کوچک نکنیم...
هیچگاه برای شادبودنمــان,شــادی جوانـی را نگیـــریم...
هیچگاه برای چنددقیقه خندیدن,غرورجوانی را نشکنیم...
هیچگاه بـرای جلو تـوجه خود,جوانی را حقــیرنکنـــیــم...
هیچگاه بــرای امیدواربـودنمان,جوانی را نا امیدنکـنیـم...
وبسیاری هیچگاه های دیگر بگذاریم جوانمان ,جوانانه افتخار آفرین جوانیش باشد.
خط خطی های ساعت24/پیچگاژ