وای بحال کهکشان
با این همه ستاره
رقیبش تویی
وقتی چشمک میزنی
پیچگاژ
شروع جنگ
با شلیک نگاهت اغاز شد،
وقتی ترس بی معناترین واژه ممکن شد..
زمانی که جهل در همه جا سنبل شد..
تمام واژه های این شعر را اگر ورق بزنیم..
یک واژه از واژه های علم کنسل شد..
اینگونه بود که قلم تنها سلاح ممکن شد..
یک مرد توی این مردها دچار درد مُسلک شد..
این واژهایی که پرتاب میشدن،تیغ شد...
درید و جامعه به طرز دیگه ای مسلک شد..
پیچگاژ
پ ن: یک شعر نیمه تمام و بدون ویرایش
مُسلک:لاغر/نحیف