پیچگاژ کریمزداه

قدرت نوشتنم را بالا می برم نه قدرتم را...

پیچگاژ کریمزداه

قدرت نوشتنم را بالا می برم نه قدرتم را...

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

این روز ها 

همه شاعر شده اند

تو در خیال 

همه چه میکنی


#پیچگاژ_کریمزاده 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۶
پیچگاژ

به تبسم‌هایم

بغض کردن‌هایم

تو به شوره اشک‌هایی که

 برایت ریخته‌ام 

میخندی

چه میدانی در نبودت

 هر روز تورا گریستِه ام


#پیچگاژ_کریمزاده 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۷
پیچگاژ

نوازش دستانی که 

تورا

به خواب برد

سنگین‌تر از آن

بود

که بیدار شوی

نکند

با دستان هوس

 خودکشی کرده ای


#پیچگاژ_کریمزاده 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۷
پیچگاژ


گفتی

 تا ده بشمار

دنبالم بگرد

من کودک،

من سادهِ

هول شدم

بازی تصور کردم

تا ده

بیست

پنجاه

صد

یک عمر می شمارم 

تنهایی هایم را

این بازی قایم موشک

بازی نیامدن ها بود


#پیچگاژ_کریمزاده


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۴
پیچگاژ

به استعدادت 

ایمان دارم

تو‌دلیل زمینی 

شدنت

تسخیر تمام من بود


#پیچگاژ_کریمزاده 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۳
پیچگاژ

یک هفته ای می شد برنامه چیده بودیم و مدت ها بود که مسافرتی نرفته بودیم می خواستیم دل به دریا و طبیعت شمال بزنیم و حال هوایی عوض کنیم 

همه چیزی اماده بود و پنج شنبه من و پدرام و مریم و همسرش سوار ماشین شدیم دِ برو که رفتیم.

پدرام رانندگی می کرد و من و‌مریم پشت نشسته بودیم 

از تهران تا رشت رو تصمیم گرفته بودیم بدون توقف بریم و زود برسیم

حتی به طبیعت کنار جاده و روستاهای زیبایی که بین راهمون بود توجی نداشتیم و فقط برای ما مقصد و طبیعت زیبای رشت مهم بود 

دوست داشتیم هر چه زودتر بریم بندر انزلی کنار دریا و از اون طبیعت زیبا لذت ببریم.

من و مریم در حال صحبت بودیم که صدای وحشتناک ترمز ماشین رو شنیدم 

دیگه متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد همه چیز در عرض چند ثانیه بهم ریخت و بیهوش شدم.


الان از این قضیه دو هفته ای می گذره و من گچ پامو باز کردم و بقیه هم درحال بهبود بودن.

بعدها فهمیدم که بخاطر سرعت زیاد و بی احتیاطی ماشین چپ شده و این اتفاق افتاده.


درسته که همگی جون سالم بدر بردیم و به مقصد نرسیدیم ولی من فقط حسرت عدسی که تو قزوین نخوردیم و حسرت لذت نبردن از طبیعت طالقان و کوهای اطراف جاده و گندم زارهایی طلایی رو می کشیدم که چرا حداقل از لحظه،لحظه مسافرت نخواستیم استفاده کنیم و برام فقط و فقط مقصد مهم بود


#پیچگاژ_کریمزاده 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۳
پیچگاژ