پیچگاژ کریمزداه

قدرت نوشتنم را بالا می برم نه قدرتم را...

پیچگاژ کریمزداه

قدرت نوشتنم را بالا می برم نه قدرتم را...

مقصد

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ب.ظ

یک هفته ای می شد برنامه چیده بودیم و مدت ها بود که مسافرتی نرفته بودیم می خواستیم دل به دریا و طبیعت شمال بزنیم و حال هوایی عوض کنیم 

همه چیزی اماده بود و پنج شنبه من و پدرام و مریم و همسرش سوار ماشین شدیم دِ برو که رفتیم.

پدرام رانندگی می کرد و من و‌مریم پشت نشسته بودیم 

از تهران تا رشت رو تصمیم گرفته بودیم بدون توقف بریم و زود برسیم

حتی به طبیعت کنار جاده و روستاهای زیبایی که بین راهمون بود توجی نداشتیم و فقط برای ما مقصد و طبیعت زیبای رشت مهم بود 

دوست داشتیم هر چه زودتر بریم بندر انزلی کنار دریا و از اون طبیعت زیبا لذت ببریم.

من و مریم در حال صحبت بودیم که صدای وحشتناک ترمز ماشین رو شنیدم 

دیگه متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد همه چیز در عرض چند ثانیه بهم ریخت و بیهوش شدم.


الان از این قضیه دو هفته ای می گذره و من گچ پامو باز کردم و بقیه هم درحال بهبود بودن.

بعدها فهمیدم که بخاطر سرعت زیاد و بی احتیاطی ماشین چپ شده و این اتفاق افتاده.


درسته که همگی جون سالم بدر بردیم و به مقصد نرسیدیم ولی من فقط حسرت عدسی که تو قزوین نخوردیم و حسرت لذت نبردن از طبیعت طالقان و کوهای اطراف جاده و گندم زارهایی طلایی رو می کشیدم که چرا حداقل از لحظه،لحظه مسافرت نخواستیم استفاده کنیم و برام فقط و فقط مقصد مهم بود


#پیچگاژ_کریمزاده 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۸
پیچگاژ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی