پیچگاژ کریمزداه

قدرت نوشتنم را بالا می برم نه قدرتم را...

پیچگاژ کریمزداه

قدرت نوشتنم را بالا می برم نه قدرتم را...

داستان | صفر خونسرد

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ق.ظ

صدای بوق منو به خودم آورد،حرکت کردم همینطور که قدم می‌زدم به سمت یک مقصد نامعلوم،

تو‌فکرم انگار همین الان با پسر همسایه سر یک مسئله بیخود دعوام شده، یا  دارم تو خونه با زنم جر وبحث می کنم،توی اداره با همکارم سر خودکار ، با راننده تاکسی ، همه و همه‌ی اینها توی سرم در حالِ تکراره...

همیشه همین بوده ، زمین آب پاشیده شده تا مدتی خیس می‌مونه که برای خشک شدنش مدتی وقت نیازه یا به گرمای خورشید.

برای دردها و بیماری های آدما قرص و مسکن تجویز میشه ولی برای پریشونی ذهن چی لازمه؟!

یاد شعری افتادم که می گفت:

خیابان

قرص مسکنی است

که هر لحظه در حال

بلعیده شدن 

توسط ذهن های پر از درده


من قدم می زدم

ولی نه مثل هر روز


برشی از یک داستان بلند

#صفر_خونسرد | #پیچگاژ_کریمزاده


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۷
پیچگاژ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی